گاه گاهي که در محک تجربه قرار مي گيرم ، در آتش درد مي سوزم، خود خواهي و مصلحت طلبي هايم ذوب مي شود و فرو مي ريزد در سخت ترين تجربه ها قرار مي گيرم و به کمک خدا پيروز مي شوم و جهشي به جلو بر مي دارم ، آنگاه مي خواهم علي ِ خود را ببينم . يکباره مي بينم در اين راه آنقدر جلوست ، آن بي نهايت که از خود و از پيروزي خود شرمنده مي شوم . در حالتي که زانو هايم را در آغوس مي کشم ، و سرم را بر سينه ام خم مي کنم ، و سيلاب اشک از چشمانم سرازير مي شود با شديد ترين تواضع احساس شرم و خجلت مي کنم و از برخورد با علي مي گريزم .
علي آرزو گاه راز و نياز هاي شبانه ي من ، آه هاي سوزان صبحگاهي من ، ناله هاي درد آلود من زير شکنجه ي ظلم ، فر ياد هاي پر خروش قلب سوزانم در ظلمتکده ي جهان... «شهيد دکتر مصطفي چمران »
در ترانه سرايي بلبلان عاشق سکوت را بر گزيدم
شايد عاشقي بياموزم